پیش نیاز و مقدمات خوشرویی چیست؟

تواضع و دوری از عجب، غرور و تکبر:

با همه افراد، فارغ از موقعیت اجتماعی و اقتصادی آن‌ها، باید با احترام و تواضع رفتار شود. خوشرویی اهل بیت و رفتار نیک ایشان، منحصر با اصحاب و خواص و بزرگان نبوده و با همه افراد در سطح های مختلف و سنین متفاوت نیز اینچنین خوش برخورد بوده اند. امام باقر از پیامبر اکرم علیهما السلام نقل می فرماید که پنج چیز را تا زمان مرگ ترک نمی کنم و یکی از آنان سلام کردن به کودکان است.[1]

این خوش برخوردی نیازمند مقابله با صفت رذیله غرور و تکبر و ایجاد تواضع است تا انسان قدرت هم خوش صحبتی و خوش برخوردی با دیگران را به خود بدهد.

یکی دیگر از نمونه های آن، حکایت کیسه کشیدن امام رضا علیه السلام در حمام است؛ فردی که حضرت را نمی شناخت، از ایشان خواست تا او را کیسه کشد و امام علیه السلام، با روی باز و گشاده این درخواست را پذیرفت، و مقام والای ایشان، مانع از برخورد نیک با این مرد نشد.[2]

امیرالمؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه فرمود:

          «مَنْ رَضِيَ عَنْ نَفْسِهِ كَثُرَ اَلسَّاخِطُ عَلَيْهِ.[3]»

          آنکه از خود راضی گردد، دشمن بر او زیاد گردد.

یکی از تفاسیری که برای این عبارت گفته شده آن است که انسان متکبر و مغرور، خود را بالاتر از جایگاه واقعی می بیند و بنابراین اولا تکبر دامنگیر او شده و آن خوش برخوردی که باید با مردم داشته باشد را نداشته و به همین علت، محبوبیت او در میان جامعه کاهش پیدا کرده و دشمنان او زیاد می گردند و ثانیا توقع دارد تا دیگران رفتار هایی مناسب جایگاه خیالی او با او داشته باشند که عملا این اتفاق نمی افتد و در نتیجه، فرد متکبر در دید خود، همه را دشمن می بیند.

صبر و حوصله:

در هنگام صحبت با دیگران، باید صبور و حوصله‌مند بود، به حرف‌های آن‌ها با دقت گوش کرد و در صحبتشان میانه نیامد.

امام رضا علیه السلام در اوصاف پیامبر اکرم فرمود:

«لَا يَقْطَعُ عَلَى أَحَدٍ كَلَامَهُ حَتَّى يَجُوزَهُ فَيَقْطَعَهُ بِنَهْيٍ أَوْ قِيَام.‏[4]»

كلام كسيرا قطع نميكردند مگر زمانى كه خود قطع كند يا وقت بگذرد كه در اين صورت كلامش را يا با نهى كردن و يا برخاستن از مجلس قطع ميكردند.

همدلی و همدردی:

انسان خوشرو خود را جای دیگران گذاشته و سعی می کند احساسات آن‌ها را درک کند. در غم و شادی آن‌ها شریک باشد.

«أَنَّ شَامِيّاً رَآهُ رَاكِباً فَجَعَلَ يَلْعَنُهُ وَ الْحَسَنُ لَا يُرَدُّ فَلَمَّا فَرَغَ أَقْبَلَ الْحَسَنُ عَلَيْهِ فَسَلَّمَ عَلَيْهِ وَ ضَحِكَ وَ قَالَ أَيُّهَا الشَّيْخُ أَظُنُّكَ غَرِيباً وَ لَعَلَّكَ شُبِّهْتَ فَلَوِ اسْتَعْتَبْتَنَا أَعْتَبْنَاكَ وَ لَوْ سَأَلْتَنَا أَعْطَيْنَاكَ وَ لَوْ اسْتَرْشَدْتَنَا أَرْشَدْنَاكَ وَ لَوْ اسْتَحْمَلْتَنَا حَمَّلْنَاكَ وَ إِنْ كُنْتَ جَائِعاً أَشْبَعْنَاكَ وَ إِنْ كُنْتَ عُرْيَاناً كَسَوْنَاكَ وَ إِنْ كُنْتَ مُحْتَاجاً أَغْنَيْنَاكَ وَ إِنْ كُنْتَ طَرِيداً آوَيْنَاكَ وَ إِنْ كَانَ لَكَ حَاجَةٌ قَضَيْنَاهَا لَكَ فَلَوْ حَرَّكْتَ رَحْلَكَ إِلَيْنَا وَ كُنْتَ ضَيْفَنَا إِلَى وَقْتِ ارْتِحَالِكَ كَانَ أَعْوَدَ عَلَيْكَ لِأَنَّ لَنَا مَوْضِعاً رَحْباً وَ جَاهاً عَرِيضاً وَ مَالًا كَبِيراً فَلَمَّا سَمِعَ الرَّجُلُ كَلَامَهُ بَكَى ثُمَّ قَالَ أَشْهَدُ أَنَّكَ خَلِيفَةُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالاتِهِ وَ كُنْتَ أَنْتَ وَ أَبُوكَ أَبْغَضَ خَلْقِ اللَّهِ إِلَيَّ وَ الْآنَ أَنْتَ أَحَبُّ خَلْقِ اللَّهِ إِلَيَّ وَ حَوَّلَ رَحْلَهُ إِلَيْهِ وَ كَانَ ضَيْفَهُ إِلَى أَنِ ارْتَحَلَ وَ صَارَ مُعْتَقِداً لِمَحَبَّتِهِمْ.[5]»

فردى از اهل شام امام را دید که سواره بود، آن شخص شروع به لعن امام نمود. ولى امام حسن جواب وى را رد نمى‏كرد. هنگامى كه آن مرد ساكت شد امام حسن رو به او کرد، به وى سلام كرد و خنديد و به او فرمود: پیرمرد! گمان ميكنم غريب باشى؛ شايد امر بر تو مشتبه شده باشد؟ اگر از ما رضايت بخواهى رضايت ميدهيم. اگر چيزى بخواهى به تو عطا خواهيم نمود، اگر از ما راهنمائى بخواهى تو را هدايت مينمائيم، اگر حاجتى داشته باشى روا ميكنيم، اگر گرسنه باشى تو را غذا ميدهيم، اگر برهنه باشى لباس بتو ميپوشانيم، اگر محتاج باشى تو را بى‏نياز خواهيم كرد، اگر رانده شده باشى تو را پناه ميدهيم، چنانچه احتياجى داشته باشى بداد تو ميرسيم، اگر اثاث مسافرت خود را بيارى و مهمان ما باشى تا موقعى كه بخواهى بروى براى تو بهتر است. زيرا ما مکانی وسيع و ثروت فراوانى داريم.موقعى كه آن مرد شامى اين سخنان را از امام حسن عليه السّلام شنيد گريان شد و گفت: شهادت ميدهم كه تو در روى زمين خليفه خدائى، خدا بهتر ميداند كه مقام رسالت را كجا قرار دهد، تو و پدرت نزد من دشمنترين خلق خدا بوديد، ولى اكنون تو نزد من محبوبترين خلق خدائى. آنگاه اثاث خود را برداشت و نزد امام حسن برد و مهمان آن بزرگوار بود تا آن موقعى كه حركت كرد و رفت و به دوستى اين خاندان اعتقادات یافت.

روش مقابله و مواجهه امام حسن علیه السلام با مرد شامی بسیار دقیق و زیباست؛ حضرت ابتدا سکوت می کند و منتظر اتمام سخن فرد می ماند و با این سکوت او را محترم می شمارد، سپس سلام می کند و با سلام می فهماند که من دشمن تو نیستم و با تو در صلح و آرامشم، سپس خنده ای می کند تا فرد آرام گردد، سپس با او همدلی می کند و مسافر بودن او را گوشزد می کند، بعد از آن راهی برای توجیه سخنش قرار می دهد و احتمال تشابه با فرد دیگر را به او تذکر می دهد، بعد از این امور تمام احتیاجات یک مسافر را نامبر می کند و اعلام آمادگی برای رفع احتیاجات او می کند و در انتها او را که فردی هتاک بود به آغوش خود دعوت می کند. رفتار اینچنینی امام، کیمیایی است در وجود او که کینه را تبدیل به طلای محبت و عشق و اعتقاد می کند.


[1] خَمْسٌ لَا أَدَعُهُنَّ حَتَّى الْمَمَاتِ الْأَكْلُ عَلَى الْحَضِيضِ مَعَ الْعَبِيدِ وَ رُكُوبِيَ الْحِمَارَ مُؤْكَفاً وَ حَلْبِيَ الْعَنْزَ بِيَدِي وَ لُبْسُ الصُّوفِ وَ التَّسْلِيمُ عَلَى الصِّبْيَانِ لِتَكُونَ سُنَّةً مِنْ بَعْدِي. (امالی صدوق، ص72)

[2] دَخَلَ علیه السلام الْحَمَّامَ فَقَالَ لَهُ بَعْضُ النَّاسِ دَلِّكْنِي يَا رَجُلُ فَجَعَلَ يُدَلِّكُهُ فَعَرَفُوهُ فَجَعَلَ الرَّجُلُ يَسْتَعْذِرُ مِنْهُ وَ هُوَ يُطَيِّبُ قَلْبَهُ وَ يُدَلِّكُهُ. (مناقب آل ابی طالب، ج4، ص362)

[3] نهج البلاغه، ح6

[4] عیون اخبار الرضا، ج1، ص319

[5] ر.ک: مناقب آل ابی طالب، ج4، ص19

دیدگاهتان را بنویسید

با این کار از حساب خود خارج خواهید شد!

[dm-logout]

خطا: ویژه کاربران!

این قابلیت ویژه کاربران فانوس می باشد. برای استفاده، از طریق دکمه زیر در فانوس ثبت نام یا وارد شود. پس از آن استفاده از این قابلیت ممکن خواهد شد.