فانوس » معارف و تحقیقات » داستان و حکایات » داستان عفت و حیای حضرت سکینه علیها السلام
داستان عفت و حیای حضرت سکینه علیها السلام
- زمان مطالعه: < 1 دقیقه
سهل ابن سعد که یکی از یاران و اصحاب پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) است می گوید که به شام وارد شدم و دیدم که طبل و تار و تنبور میزنند، بعد از اینکه ماجرا را جویا شدم یافتم که سر امام حسین(علیه السلام) را بر سر نیزه کرده اند و هدیه می بدند. با خود گفتم: وا عجباه! سر امام حسين بعنوان هديه برده مىشود و مردم اظهار فرح مينمايند!؟
بعد به نزد آن زنی که جلوتر از همه بود آمدم و گفتم که تو کیستی؟
و آن زن فرمود که من سکینه دختر حسینم.
به او گفتم که حاجتی داری تا آن را روا کنم؟
و حضرت سکینه(سلام الله علیها) فرمود که به این نیزه دار بگو که سر بریده را به جلو تر ببرند که مردمی که در حال تماشا سرها هستند، به حرم(زنان و اسرا) نظر نکنند.[1]
[1] بحار الأنوار، ج45، ص128
- شهریور 14, 1403
- برچسب ندارد

ابوطالب خانی
سرباز حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه)، محصل و پژوهشگر رشته علوم و معارف حدیث.
نوشته های دیگر ..