فانوس » دستهبندی نشده » اثبات عصمت امیرالمؤمنین در روایات اهل تسنن
اثبات عصمت امیرالمؤمنین در روایات اهل تسنن
- زمان مطالعه: 12 دقیقه
- آنچه می خوانید..
روایاتی در کتب اهل تسنن نقل گردیده که لازمه آن عصمت و برائت امیرالمؤمنین از هرگونه خطائی است. این روایات به طور دقیق یا با تفاوت در کتب شیعه نیز نقل گردیده است. در این نوشتار به دو روایت که دلالت بر عصمت امیرالمؤمنین می نماید اشاره می گردد.
حدیث اطاعت از امیرالمؤمنین = اطاعت از خدا
در آثار روایی شیعه و اهل تسنن، روایاتی نقل گردیده که حاکی آن است که اطاعت از امیرالمؤمنین، اطاعت از پیامبر گرامی و اطاعت از پیامبر، اطاعت از خداوند است.
ابتدا به دو روایت که در کتب اهل تسنن نقل گردیده است اشاره می گردد:
روایات اهل تسنن
روایت اول
[1]قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ و سَلَّمَ لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ : «مَنْ أَطَاعَنِي فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ، و مَنْ عَصَانِي فَقَدْ عَصَى اللَّهَ، و مَنْ أَطَاعَكَ فَقَدْ أَطَاعَنِي، و مَنْ عَصَاكَ فَقَدْ عَصَانِي». هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحُ الْإِسْنَادِ، و لَمْ يُخَرِّجَاهُ.[2]
اعتبار
حاکم نیشابوری روایت فوق را صحیح دانسته است و درباره آن می نویسد:
هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحُ الْإِسْنَادِ، و لَمْ يُخَرِّجَاهُ.[3]
این روایت سندش صحیح است؛ ولی بخاری و مسلم نقل نکردهاند.
حال به به بررسی تک تک رواة سند حدیث فوق پرداخته می شود:
۱- ابوالعباس محمد بن یعقوب
ذهبی درباره او مینویسد:
الاصم محمد بن یعقوب بن یوسف بن معقل بن سنان الامام المحدث مسند العصر رحلة الوقت ابوالعباس الاموی مولاه السنانی المعقلی النیسابوری الاصم ولد المحدث الحافظ ابی الفضل الوراق … وکان محدث عصره ولم یختلف احد فی صدقه وصحة سماعاته وضبط ابیه یعقوب الوراق لها وکان یرجع الی حسن مذهب وتدین وبلغنی انه اذن سبعین سنة فی مسجده قال وکان حسن الخلق سخی النفس وربما کان یحتاج الی الشیء لمعاشه فیورق ویاکل من کسب یده…[4]
محمد بن یعقوب، پیشوا محمد، کسی که همه مردم به او سند میدادند و برای یاد گرفتن روایت به او مراجعه میکردند… او محدث زمان خودش بود، هیچ کس در راستگویی و صحت آن چه او شنیده و همچنین در آنچه پدرش یعقوب وراق ضبط کرده تردیدی ندار. در انتخاب مذهب و تدین تلاش میکرد، به من خبر رسیده است که او هفتاد سال در مسجدش اذان گفته است. او دارای اخلاق خوب و سخاوتمند بود، هر زمان که به چیزی برای گذران زندگیاش احتیاج داشت، کتاب مینوشت و از دسترنج خودش غذا میخورد.
2- برلسی
خطیب بغدادی درباره او مینویسد:
البرلسی هو ابراهیم بن سلیمان بن داود الاسدی… وکان ثقة متقنا حافظا للحدیث.[5]
ابراهیم بن سلیمان، مورد اعتماد، مطمئن و حافظ حدیث بود.
ذهبی درباره ابراهیم بن ابی داود البرلُّسیّ می نویسد:
هو ابراهیم بن سلیمان بن داود الاسدی الکوفیّ الاصل، الحافظ ولد بصور. وعنی بهذا الشان ورحل الی العراق ومصر… قال ابن یونس: هو احد الحفّاظ المجوّدین. توفّی بمصر فی شعبان سنة سبعین. وقال ابن جوصا: ذاکرته، وکان من اوعیة الحدیث.[6]
ابراهیم بن سلیمان، حافظ بود و در صور به دنیا آمد. به نقل حدیث عنایت داشت و به عراق و مصر مسافرت کرد. ابنیونس گفته: او یکی از حافظانی بود که روایت را خوب نقل و حفظ میکرد. ابنجوصا گفته: با او مذاکره کردم، او از سرچشمههای حدیث بود.
3- بخاری
ذهبی درباره وی می نویسد:
البخاری شیخ الاسلام وامام الحفاظ ابو عبدالله محمد بن اسماعیل بن ابراهیم بن المغیرة بن بردزبه الجعفی مولاهم البخاری صاحب الصحیح والتصانیف… وکان راسا فی الذکاء راسا فی العلم وراسا فی الورع والعبادة.[7]
بخاری، شیخ الاسلام و پیشوای حافظان بود. او در هوش، دانش، تقوا و عبادت سرآمد زمان خود بود.
4- یحیی بن یعلی
ذهبی درباره او می گوید:
یحیی بن یعلی المحاربی الکوفی عن ابیه وزائدة وعنه البخاری وابو حاتم ثقةتوفی.[8]
یحیی بن یعلی که بخاری و ابوحاتم از او روایت نقل کردهاند، ثقه است.
ابن حجر نیز او را توثیق نموده است:
یحیی بن یعلی المحاربی الکوفی عن ابیه وزائدة وعنه البخاری وابو حاتم ثقة توفی.[9]
5- صیرفی
ذهبی اینچنین می گوید:
بسام بن عبدالله الصیرفی عن عکرمة وعطاء وعنه الفریابی وخلاد بن یحیی وجماعة ثقة.[10]
ابن حجر نیز چنین می گوید:
بسام بن عبدالله الصیرفی الکوفی ابو الحسن صدوق من الخامسة.[11]
6- فقیمی
ذهبی می نویسد:
الحسن بن عمرو الفقیمی الکوفی عن ابراهیم ومجاهد وعنه بن المبارک وابن فضیل ثقة توفی.[12]
ابن حجر درباره او می نویسد:
الحسن بن عمرو الفقیمی بضم الفاء وفتح القاف الکوفی ثقة ثبتمن السادسة مات سنة ثنتین واربعین.[13]
7- معاویة بن ثعلبه
ابنحبان بستی شافعی نام او را در زمره راویان ثقه آورده است:
معاویة بن ثعلبة یروی عن ابی ذر روی عنه ابو الجحاف داود بن ابی عوف.[14]
اشکال به سند
ألبانی وهابی، به دو راوی حدیث بعدی اشکال می نماید که در این حدیث نیز موجود است:
وقال الحاکم: «صحیح الاسناد»! ووافقه الذهبی! قلت: انی له الصحة؛ ویحیی بن یعلی – وهو الاسلمی – ضعیف؟! کما جزم به الذهبی فی حدیث آخر تقدم برقم (۸۹۲)، وهو شیعی متفق علی تضعیفه کما بینته ثمة. وسائر الرواة ثقات؛ غیر معاویة بن ثعلبة؛ لا تعرف عدالته، کما تاتی الاشارة الی ذلک فی الحدیث الذی بعده.[15]
خود البانی در تشخیص این راوی اشتباه کرده است. یحیی بن یعلی در این روایت، اسلمی نیست؛ بلکه یحیی بن یعلی المحاربی، استاد محمد بن اسماعیل بخاری است، نه یحیی بن یعلی الاسلمی. حاکم و ذهبی نیز اگر تصحیح کردهاند، به همین خاطر بوده است و قطعا ذهبی بهتر از البانی راویان روایت را میشناخته است. اشکال او بر معاویة بن ثعلبه نیز وارد نیست؛ چرا که ابنحبان او را توثیق کرده، حاکم نیشابوری و ذهبی نیز روایتش را تصحیح کردهاند؛ پس راوی موثق است.
بنابراین سند روایت فوق صحیح و قابل استناد است.
روایت دوم
[16]قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ و سَلَّمَ: «مَنْ أَطَاعَنِي فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ، و مَنْ عَصَانِي فَقَدْ عَصَى اللَّهَ، و مَنْ أَطَاعَ عَلِيًّا فَقَدْ أَطَاعَنِي، و مَنْ عَصَى عَلِيًّا فَقَدْ عَصَانِي».[17]
اعتبار
روایت فوق را حاکم نیشابوری صحیح دانسته است و می گوید:
هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحُ الْإِسْنَادِ، و لَمْ يُخَرِّجَاهُ.[18]
این روایت سندش صحیح است؛ ولی بخاری و مسلم نقل نکردهاند.
ذهبی که از علمای اهل تسنن بوده و در رجال نیز سختگیر است، روایت فوق را صحیح دانسته است[19].
اشکال آلبانی نیز در روایت گذشته پاسخ داده شد.
روایات مشابه
در کتب اهل تسنن این روایت به دو مضمون «مَنْ أَطَاعَنِي فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ. وَ مَنْ عَصَانِي فَقَدْ عَصَى اللَّهَ. وَ مَنْ أَطَاعَ الأَمِیرَ فَقَدْ أَطَاعَنِي. وَ مَنْ عَصَى الأَمِیرَ فَقَدْ عَصَانِي»[20] و «مَنْ أَطَاعَنِي فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ. وَ مَنْ عَصَانِي فَقَدْ عَصَى اللَّهَ. وَ مَنْ أَطَاعَ أَمِيرِي فَقَدْ أَطَاعَنِي. وَ مَنْ عَصَى أَمِيرِي فَقَدْ عَصَانِي»[21] نیز آمده است.
روایات شیعه
روایت اول
فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنِي عُبَيْدُ بْنُ كَثِيرٍ مُعَنْعَناً عَنْ سَلْمَانَ الْفَارِسِيِّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ [رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ] قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: يَا عَلِيُّ مَنْ بَرِئَ عَنْ وَلَايَتِكَ [بولالتك] فَقَدْ بَرِئَ مِنْ [عَنْ] وَلَايَتِي وَ مَنْ بَرِئَ مِنْ وَلَايَتِي [بِوَلَايَتِي] فَقَدْ بَرِئَ مِنْ [عَنْ] وَلَايَةِ اللَّهِ يَا عَلِيُّ طَاعَتُكَ طَاعَتِي وَ طَاعَتِي طَاعَةُ اللَّهِ فَمَنْ أَطَاعَكَ [فَقَدْ] أَطَاعَنِي وَ مَنْ أَطَاعَنِي فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ.[22]
روایت دوم
…[23] مَنْ أَنْكَرَهُ فَقَدْ أَنْكَرَنِي وَ مَنْ أَنْكَرَنِي فَقَدْ أَنْكَرَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ أَقَرَّ بِإِمَامَتِهِ فَقَدْ أَقَرَّ بِنُبُوَّتِي وَ مَنْ أَقَرَّ بِنُبُوَّتِي فَقَدْ أَقَرَّ بِوَحْدَانِيَّةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَيُّهَا النَّاسُ مَنْ عَصَى عَلِيّاً فَقَدْ عَصَانِي وَ مَنْ عَصَانِي فَقَدْ عَصَى اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ أَطَاعَ عَلِيّاً فَقَدْ أَطَاعَنِي وَ مَنْ أَطَاعَنِي فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ …[24]
روایت سوم
در روایتی طولانی که ابوذر علیه الرحمه شیوه شورای شش نفره را بیان می نماید، امیرالمؤمنین فضائل خود را گوش زد می نماید و در یکی از فقرات چنین می فرماید:
مَنْ أَطَاعَكَ فَقَدْ أَطَاعَنِي، وَ مَنْ أَطَاعَنِي فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ، وَ مَنْ عَصَاكَ فَقَدْ عَصَانِي، وَ مَنْ عَصَانِي فَقَدْ عَصَى اللَّه.[25]
روایت چهارم
مُجَاهِدٌ قَالَ أَبُو ذَرٍّ قَالَ النَّبِيُّ يَا عَلِيُّ مَنْ أَطَاعَكَ فَقَدْ أَطَاعَنِي وَ مَنْ أَطَاعَنِي فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَ مَنْ عَصَاكَ فَقَدْ عَصَانِي وَ مَنْ عَصَانِي فَقَدْ عَصَى اللَّهَ.[26]
استدلال به عصمت امیرالمؤمنین
مقدمه اول: لزوم اطاعت از پیامبر
آیات مختلفی در لزوم اطاعت پیامبر موجود است. در قرآن کریم می توان سه دسته آیات در رابطه با کلام و دستورات پیامبر مشاهده نمود:
1- وحیانی بودن سخن پیامبر
کلام پیامبر اکرم همانند وحی است که از جانب خداوند متعال نازل گردیده است. همان حجیتی که وحی الهی برای انسان دارد، برای کلام پیامبر اکرم نیز وجود دارد.
خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید:
وَ مَا يَنطِقُ عَنِ ٱلهَوَیٰٓ إِن هُوَ إِلَّا وَحیٌ يُوحَیٰ[27]
آنچه میگوید چیزی جز وحی که بر او نازل شده نیست!
2- امر به اطاعت
آیات مختلفی در رابطه لزوم و وجوب اطاعت از پیامبر اکرم وجود دارد. از آنجا که قرآن کریم کلام خداوند است و کلام خداوند برای همگان لازم الاطاعه است، اطاعت از رسول گرامی نیز دستور الهی است و تبعیت آن لازم است.
أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَ أَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ[28]
اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید فرستاده خدا را.
أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَ ٱلرَّسُولَ[29]
خدا و پيامبر را اطاعت كنيد.
مَآ أَرسَلنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذنِ ٱللَّه[30]
ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر برای این که به فرمان خدا، از وی اطاعت شود.
3- اطاعت از پیامبر = اطاعت از خداوند
خداوند متعال در سوره نساء اینچنین می فرماید:
مَّن يُطِعِ ٱلرَّسُولَ فَقَد أَطَاعَ ٱللَّهَ[31]
کسی که از پیامبر اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده است.
اطاعت از پیامبر اکرم دقیقا همانند اطاعت از باری تعالی است و همان ویژگی ها و اطلاقات را داراست. علت این مساوات همان الزامات قرآنی است که بر اطاعت رسول خدا تعلق گرفته است.
نتیجه:
کلام رسول خدا وحیانی و الهی است. از آنجا که وحی الهی خطا ناپذیر است، کلام پیامبر نیز خطا ناپذیر است؛ از آنجا که کلام پیامبر خطا ناپذیر و در طول دستورات الهی است، خداوند بر اساس آیات گروه دوم، اطاعت دائم و مطلق آن را لازم شمرده است. از آنجا که خداوند دستور به اطاعت پیامبر داده است، امتثال و اطاعت این دستور، اطاعت از پیامبر است. این لزوم اطاعت دائمی، وجه استدلال به عصمت پیامبر اکرم است که اهل تسنن نیز به آن استناد نموده اند[32].
مقدمه دوم: اطاعت امیرالمؤمنین، دستور پیامبر اکرم
در روایت فوق پیامبر اکرم تبعیت از امیرالمؤمنین را مساوی اطاعت از خود دانسته است. در روایات بسیار دیگر نیز پیامبر دستور به تبعیت از امیرالمؤمنین داده و اطاعت از امیرالمؤمنین را لازم و ضروری دانسته است. بنابراین از آنجا که دستورات پیامبر، دستورات خداوند دانسته شد و همانند آن واجب و ضروری بود، اطاعت از امیرالمؤمنین نیز لازم و واجب بوده و دستورات او دستورات الهی و همانند اطاعت از خداوند واجب و ضروری خواهد بود.
از طرف دیگر دستور خداوند در رابطه اطاعت پیامبر دارای اطلاق بوده و در هر شرایط، زمان و مکانی نافذ است. دستور پیامبر نیز در هر شرایطی مطلقا لازم و ضروری است. دستور پیامبر نیز در رابطه اطاعت از امیرالمؤمنین دارای اطلاق بوده و بنابراین اطاعت از حضرت در هر شرایطی مطلقا لازم و ضروری است.
اطاعت از خداوند متعال مطلقا لازم است و در رابطه با پیامبر و امیرالمؤمنین نیز با اطلاق ذکر شده است و بنابراین لازمه اطاعت از خداوند متعال، اطاعت مطلق از امیرالمؤمنین است. اطلاق در اطاعت به معنا نفی هرگونه مکان خاص، زمان خاص، شرایط خاص، احکام و موارد خاص است.
وجه استدلال:
حال اگر امیرالمؤمنین در اوامر خود دچار خطا و اشتباه گردد(معاذ الله)، بنابر اطلاق همچنان لزوم اطاعت حضرت ثابت است. در صورتی که اگر در این حال اطاعت امیرالمؤمنین لازم و ضروری باشد، اطاعت فاسق لازم خواهد آمد. چون این اطاعت از جانب خداوند واجب گردیده است، خداوند اطاعت از فاسق را لازم نموده است و این فرض قابل قبول نیست چرا که از جهتی خداوند دستور به ایمان داده است و از جهتی دیگر اهل ایمان را تابعان حق دانسته و اهل کفر را تابعان باطل دانسته است(أَنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ٱتَّبَعُواْ ٱلبَٰطِلَ وَ أَنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّبَعُواْ ٱلحَقَّ مِن رَّبِّهِم[33]). بنابراین خداوند متعال تنها اطاعت کسانی را لازم می نماید که دچار خطا نشوند تا بالتبع دستور او به باطل تعلق نگیرد.
به بیان دیگر، امیرالمؤمنین یا دستور به باطل می دهد و یا اینکه همواره دستورات او مطابق حق است. در صورت اول خداوند دستور به اطاعت باطل داده است که باطل است و در صورت دوم لازم است که امیرالمؤمنین مبری از هرگونه خطا بوده و عصمت را دارا باشد.
[1] حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ، حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ سُلَيْمَانَ الْبُرُلُّسِيُّ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ، حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ يعلى، حَدَّثَنَا بَسَّامٌ الصَّيْرَفِيُّ، عن الْحَسَنِ بْنِ عَمْرٍو الْفُقَيْمِيِّ، عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ ثَعْلَبَةَ، عَنْ أَبِي ذَرٍّ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ، قَالَ
[2] المستدرک علی الصحیحین، ج5، ص333 – دارالمعرفه، ج3، ص128
[3] همان
[4] سیر اعلام النبلاء، ج15، ص452
[5] موضع ابهام الجمع و التفریق، ج1، ص399
[6] تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، ج20، ص40
[7] تذکرة الحفاظ، ج2، ص104
[8] الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج2، ص379
[9] تقریب التهذیب، ج1، ص598
[10] الکاشف، ج1، ص265
[11] تقریب التهذیب، ج1، ص121
[12] الکاشف، ج1، ص328
[13] تقریب التهذیب، ج1، ص162
[14] الثقات، ج5، ص461
[15] السلسة الضعيفة وأثرها السيء في الأمة، ج10، ص517
[16] أَخْبَرَنَا أَبُو أَحْمَدَ مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الشَّيْبَانِيُّ مِنْ أَصْلِ كِتَابِهِ، حَدَّثَنَا عليّ ابن سَعِيدِ بْنِ بَشِيرٍ الرَّازِيُّ بِمِصْرَ، حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ حَمَّادٍ الْحَضْرَمِيُّ، حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ يعلى، حَدَّثَنَا بَسَّامٌ الصَّيْرَفِيُّ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَمْرٍو الْفُقَيْمِيِّ، عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ ثَعْلَبَةَ، عَنْ أَبِي ذَرٍّ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ، قَالَ
[17] المستدرک علی الصحیحین، ج5، ص321 – دارالمعرفه، ج3، ص121
[18] همان
[19] قال فی التلخیص: صحیح (المستدرک علی الصحیحین-دارالکتب الاسلامیه، ج3، ص131)
[20] مسند احمد بن حنبل، ج14، ص556 و ج14، ص199(با تفاوت) – صحیح مسلم، ج3، ص1466(با تفاوت) – تفسیر ابن ابی حاتم، ج3، ص1011
[21] سنن کبری نسائی، ج5، ص222 – مسند احمد بن حنبل، ج16، ص373 – صحیح بخاری، ج11، ص34 – صحیح مسلم، ج3، ص1466
[22] تفسیر فرات کوفی، ص109
[23] حَدَّثَنَا أَبِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي الْقَاسِمِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْقُرَشِيِّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الرَّبِيعِ الزَّهْرَانِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا حَرِيزٌ عَنْ لَيْثِ بْنِ أَبِي سُلَيْمٍ عَنْ مُجَاهِدٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَمَّا أَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى- وَ أَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ وَ اللَّهِ لَقَدْ خَرَجَ آدَمُ مِنَ الدُّنْيَا وَ قَدْ عَاهَدَ قَوْمَهُ عَلَى الْوَفَاءِ لِوَلَدِهِ شَيْثٍ فَمَا وُفِيَ لَهُ وَ لَقَدْ خَرَجَ نُوحٌ مِنَ الدُّنْيَا وَ عَاهَدَ قَوْمَهُ عَلَى الْوَفَاءِ لِوَصِيِّهِ سَامٍ فَمَا وَفَتْ أُمَّتُهُ وَ لَقَدْ خَرَجَ إِبْرَاهِيمُ مِنَ الدُّنْيَا وَ عَاهَدَ قَوْمَهُ عَلَى الْوَفَاءِ لِوَصِيِّهِ إِسْمَاعِيلَ فَمَا وَفَتْ أُمَّتُهُ وَ لَقَدْ خَرَجَ مُوسَى مِنَ الدُّنْيَا وَ عَاهَدَ قَوْمَهُ عَلَى الْوَفَاءِ لِوَصِيِّهِ يُوشَعَ بْنِ نُونٍ فَمَا وَفَتْ أُمَّتُهُ وَ لَقَدْ رُفِعَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ إِلَى السَّمَاءِ وَ قَدْ عَاهَدَ قَوْمَهُ عَلَى الْوَفَاءِ لِوَصِيِّهِ شَمْعُونَ بْنِ حَمُّونَ الصَّفَا فَمَا وَفَتْ أُمَّتُهُ وَ إِنِّي مُفَارِقُكُمْ عَنْ قَرِيبٍ وَ خَارِجٌ مِنْ بَيْنِ أَظْهُرِكُمْ وَ قَدْ عَهِدْتُ إِلَى أُمَّتِي فِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ إِنَّهَا الرَّاكِبَةُ سَنَنَ مَنْ قَبْلَهَا مِنَ الْأُمَمِ فِي مُخَالَفَةِ وَصِيِّي وَ عِصْيَانِهِ أَلَا وَ إِنِّي مُجَدِّدٌ عَلَيْكُمْ عَهْدِي فِي عَلِيٍّ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلى نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفى بِما عاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيماً أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ عَلِيّاً إِمَامُكُمْ مِنْ بَعْدِي وَ خَلِيفَتِي عَلَيْكُمْ وَ هُوَ وَصِيِّي وَ وَزِيرِي وَ أَخِي وَ نَاصِرِي وَ زَوْجُ ابْنَتِي وَ أَبُو وُلْدِي وَ صَاحِبُ شَفَاعَتِي وَ حَوْضِي وَ لِوَائِي
[24] أَيُّهَا النَّاسُ مَنْ رَدَّ عَلَى عَلِيٍّ فِي قَوْلٍ أَوْ فِعْلٍ فَقَدْ رَدَّ عَلَيَّ وَ مَنْ رَدَّ عَلَيَّ فَقَدْ رَدَّ عَلَى اللَّهِ فَوْقَ عَرْشِهِ أَيُّهَا النَّاسُ مَنِ اخْتَارَ مِنْكُمْ عَلَى عَلِيٍّ إِمَاماً فَقَدِ اخْتَارَ عَلَيَّ نَبِيّاً وَ مَنِ اخْتَارَ عَلَيَّ نَبِيّاً فَقَدِ اخْتَارَ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ رَبّاً أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ عَلِيّاً سَيِّدُ الْوَصِيِّينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ وَ مَوْلَى الْمُؤْمِنِينَ وَلِيُّهُ وَلِيِّي وَ وَلِيِّي وَلِيُّ اللَّهِ وَ عَدُوُّهُ عَدُوِّي وَ عَدُوِّي عَدُوُّ اللَّهِ أَيُّهَا النَّاسُ أَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ فِي عَلِيٍّ يُوفَ لَكُمْ فِي الْجَنَّةِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ – معانی الأخبار، ص372 و 373
[25] أمالی طوسی، ص552 – ارشاد القلوب، ج2، ص260 – الاحتجاج طبرسی، ج1، ص135 – در شرح الأخبار فی فضائل الائمة الأطهار، ج1، ص217 از ابن حیون که ابتدا مالکی و سپس به اسماعیلیه نسب داده شده است نیز نقل گردیده است.
[26] أمالی طوسی، ص552
[27] قرآن کریم، سوره نجم، آیه 3 و 4
[28] قرآن کریم، سوره نساء، آیه59 – مائده، آیه92 – نور، آیه54 – تغابن، آیه12
[29] قرآن کریم، سوره آل عمران، آیه32 و 132
[30] قرآن کریم، سوره نساء، آیه64
[31] قرآن کریم، سوره نساء، آیه80
[32] قوله: «مَّنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ» من أقوي الدلائل علي أنه معصوم في جميع الأوامر والنواهي وفي كل ما يبلغه عن الله، لأنه لو أخطأ في شيء منها لم تكن طاعته طاعة الله وأيضا وجب أن يكون معصوما في جميع أفعاله، لأنه تعالي أمر بمتابعته في قوله: «فَاتَّبَعُوهُ» (الأنعام: 153 /155) والمتابعة عبارة عن الاتيان بمثل فعل الغير لأجل أنه فعل ذلك الغير، فكان الآتي بمثل ذلك الفعل مطيعاً لله في قوله: «فَاتَّبَعُوهُ» فثبت أن الانقياد له في جميع أقواله وفي جميع أفعاله، إلا ما خصه الدليل، طاعة لله وانقياد لحكم الله. (التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب، ج10، ص154)
[33] قرآن کریم، سوره محمد، آیه3
- آذر 28, 1403
- برچسب ندارد