طاها، پسری کنجکاو و ماجراجو، برای گذراندن تعطیلات تابستانی به روستای مادربزرگش ماه جان می‌رود. در ابتدا، بچه‌های روستا که به ماه جان علاقه‌ی زیادی دارند، از حضور طاها ناراحت هستند و با او بداخلاقی می‌کنند. اما طاها با صبر و مهربانی و با انجام کارهای خیر و پسندیده، کم کم دل آنها را به دست می‌آورد و با آنها دوست می‌شود.

طاها و بچه‌های روستا تابستانی پر از اتفاقات جالب و خاطره‌انگیز را در کنار هم سپری می‌کنند. آنها با یکدیگر بازی می‌کنند، به ماجراجویی می‌روند و چیزهای جدیدی یاد می‌گیرند. در این میان، طاها و دوستانش درس‌های مهمی در مورد اخلاق، تربیت و مهارت‌های زندگی می‌آموزند.

با پایان یافتن تابستان، طاها و دوستانش دنا، بزرگ و بابا، به شدت دلتنگ یکدیگر می‌شوند و آرزوی آن را دارند که دوباره در کنار هم باشند و با یکدیگر بازی و ماجراجویی کنند.

این داستان سرگرم‌کننده و آموزنده، به کودکان و نوجوانان کمک می‌کند تا با مفاهیم اخلاقی، تربیتی و مهارتی آشنا شوند و شناخت بهتری از خود و دنیای پیرامونشان پیدا کنند. همچنین، این داستان به آنها یاد می‌دهد که چگونه با دیگران دوست شوند و در کنار آنها لحظات شاد و خاطره‌انگیزی را سپری کنند.

«بنیامین»، انیمیشنی است که به داستان ظهور حضرت موسی (علیه السلام) می پردازد.

آشر کودک دست و پا چلفتی داستان، باعث اسارت مادر دوستش بنیامین می شود و حکومتیان در قبال آزادی مادر بنیامین، چیز ارزش مندی را می خواهند.

آشر و بنیامین برا یافتن سنگی ارزش مند، به معدن سنگی که اسارت گاه بردگان فرعون است می روند و بنیامین پدرش را ملاقات می کند و نیمه دوم گردن بند خود را در گردن پدر پیدا می کند و برای کامل شدن آن باید به نزد حزقیل برود.

بنیامین برای یافتن سومین قسمت گردن بند، به نزد حرقیل می رود و در همین حین، سربازان فرعون نیز او را تعقیب می کنند و بعد از گرفتن قسمت سوم، توسط سربازان دستگیر می شود.

در همین حین، بردگان فرعون شورش کرده و با کمک بنیامین، آشر، حزقیل و دوستش طاووس بر حکومت غلبه می کنند.

بعد از آن، بنی اسرائیل به دعا و درخواست ظهور منجی می پردازند و حضرت موسی ظهور کرده و آنها را از دست فرعون نجات می دهد.

«امام را صدا کن»، انیمیشنی است که با دو شخصیت نرگس و امیرعلی که خواهر و برادر هستند و مادر این دو شروع می شود و عمو حبیب که یک شخصیت بحرینی است به ایران می آید. عمو حبیب از اوضاع آشفته شیعیان بحرین می گوید و داستانی را از بحرین در پاسخ سؤال نرگس و امیرعلی که چرا امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) ظهور نمی کند تعریف می کند که پادشاهی ناصبی بود که شیعیان را اذیت می کرد و وزیری داشت که از خود پادشاه بدجنس تر بود و روزی نقشه ای کشید تا دوباره شیعیان را اذیت کند و اناری برای پادشاه آورد که روی آن لا اله الا الله و خلفای سه گانه و سپس امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوشته شده بود و این را دلیل بر حقانیت خود و بطلان شیعه می دانست.

پادشاه سران شیعه را احضار می کند که طبق نظر وزیر با نداشتن جواب، آنها را کشته و زنان و اموالشان را مصادره کند. شیعیان نیز سه روز از پادشاه مهلت می خواهند و در این سه روز از میان بهترین افراد شیعه، سه نفر را انتخاب کرده تا در هر سه شب فردی به بیابان رفته و از امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) کمک بخواهد.

در دو شب اول پاسخی نمی گیرند و در شب سوم، محمد بن عیسی امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را ملاقات می کند و پاسخ سؤال را اینگونه می یابد که در خانه وزیر قالبی است که درون آن این حروف حک شده و در زمان نارس بودن انار، وزیر آن را داخل قالب قرار داده تا این حروف حک شود و الآن هم آن انار خراب و داخل آن هیچ و پوچ است.

فردای آن روز سران شیعه برای پاسخ به نزد پادشاه رفته و درخواست ورود به خانه وزیر را کرده و در درون خانه وزیر، محمد بن عیسی قالب را نشان پادشاه می دهد و انار را هم شکسته و پوچی آن را به رخ می کشد.

پس از آن، پادشاه دستور دستگیری وزیر را داده و از محمد بن عیسی درباره روش یافتن پاسخ پرس و جو می کند و سپس به شیعیان می پیوندد.

در پایان فیلم، عمو حبیب این نکته را گوشزد می کند که آمدن امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) باید به درخواست ما باشد و ما تا ظهور ایشان را درخواست نکنیم، ایشان نمی آید.