فانوس » باور ها و اعتقادات » چگونه و چرا امام رضا ولایتعهدی را پذیرفت و اهداف مأمون چه بود؟
چگونه و چرا امام رضا ولایتعهدی را پذیرفت و اهداف مأمون چه بود؟
- زمان مطالعه: 5 دقیقه
- آنچه می خوانید..
یکی از وقایع بسیار مهم و سیاسی که در دوران امامت هشتمین امام ما شیعیان علی ابن موسی الرضا (علیه السلام) اتفاق افتاده است، ولایتعهدی ایشان از مأمون (علیه اللعنة) می باشد.
اصلا ولایتعهدی به چه معناست؟
ولایتعهدی به این معناست که فردی با فردی عهد ببندد که بعد از او، جانشین او گردد.
سفر امام به سمت مأمون
مأمون برای اینکه ایشان را به ولایتعهدی خود در آورد، ابتدا ایشان را بدون نامبردن قصد ولایتعهدی، به خراسان و مرو دعوت نمود. امام ابتدا از قبول این پیشنهاد خودداری می کرد ولی با اصرار بسیار نماینده مأمون این سفر را پذیرفت و با همراهانی از نزدیکان خود راهی این سفر گردید.[1]
امام آشکارا از این سفر ابراز نارضایتی می کرد تا جایی که در هنگام خروج خود خاندان خود را جمع کرده و از آنها خواست که برای ایشان گریه کنند و به ایشان فرمود: من دیگر به میان خانواده ام بر نخواهم گشت.[2]
بعد از حرکت، برای وداع به مسجد پیامبر وارد شد و چندین بار به سمت قبر ایشان بازگشت و بلند گریه کرد. در این هنگام یکی از اصحاب به سمت امام (علیه السلام) آمد و عرض سلام نمود و امام در جواب فرمود: مرا خوب نگاه کن، من از کنار جدم دور می شوم و در غربت جان می سپارم و در کنار هارون دفن می شوم![3]
امام در بین راه در مناسبات مختلف از فرصت استفاده کرده و به تبلیغ تشیع می پرداخت که نمونه آن حدیث سلسلة الذهب است که در نیشابور ایراد نمودند.
مأمون، ولایتعهدی را به امام پیشنهاد کرد!
بعد از چند روزی که امام به مرو وارد شد، مأمون با ایشان صحبت و مذاکره کرده و در اختیار گذاشتن کامل خلافت خود را به امام پیشنهاد داد.
امام این پیشنهاد را کاملا رد کرده و قبول نکردند تا جایی که وزیر مأمون یعنی فضل می گوید: خلافت را هیچگاه چون آن روز بی ارزش و خوار ندیدم، مأمون به علی ابن موسی (علیه السلام) واگذار می نمود و او از قبول آن خودداری می کرد.[4]
این گفتگوها و مذاکرات بین امام و مأمون، دوماه طول کشید و پس از این گفتگو ها به امام گفت: بنابراین، پس ولیعهدی را بپذیر!
امام فرمود: از این هم مرا معذور بدار.
مأمون عذر امام را نپذیرفت و جمله تهدید آمیزی گفت که چنین است: عمر ابن خطاب وقتی از دنیا می رفت شورای 6 نفره تشکیل داد و که یکی از آنها امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) بود و چنین توصیه کرد که هرکس مخالفت کند، گردنش زده شود! … شما هم باید پیشنهاد مرا بپذیری، زیرا من چاره ای جز این نمی بینم.!
و در جای دیگر پای خود را فراتر گذاشت و به امام گفت: همیشه برخلاف میل من پیش می آیی و خود را از قدرت من در امان می بینی. به خدا قسم اگر از قبول پیشنهاد ولایتعهدی، خودداری کنی تو را به جبر وادار به این کار می کنم، و چنانچه باز هم تمکین نکردی، به قتل می رسانم!![5]
در آخر امام به مأمون فرمود:
من به این شرط ولایتعهد تو را می پذیرم که هرگز در امور مملکت دخالت نکنم و در هیچیک از امور دستگاه خلافت، همچون عزل و نصب حکام و قاضیان و قضاوت و فتوا، مداخله نکنم.[6]
اما چرا مأمون امام را ولیعهد خود قرار داد؟
اما اشکال اینجاست که مأمون به چه علتی اصرار داشت که امام رضا (علیه السلام) ولایتعهدی را بپذیرد در حالی که قلباً با ایشان کینه داشته و بعداً قاتل ایشان بوده است!!
باید در پاسخ به این اشکال چنین گفت که مأمون اولاً با شورش های علویان مقابل بود، چرا که علویان در میان اختلافی که در بین امین و مأمون بود، از فرصت استفاده کرده و بر علیه ایشان شورش می کردند. ابوالسریا، زیدالنار، محمد ابن جعفر ملقب به دیباج، ابراهیم ابن موسی، محمد ابن سلیمان، جعفر ابن زید و حسین ابن ابراهیم، از کسانی بودند که بر علیه مأمون قیام کرده بودند.
ثانیا، مأمون با کشتن برادرش امین و رفتار های بسیار زننده ای که بعد از کشتنش انجام داد، همانند جایزه دادن به قاتل او، نصب کردن سر وی در بین مردم، امر به نفرین بر وی و… که موجب شده بود مردم و عوام الناس، چهره ای بد، زننده، خشن و نامشروعی از مأمون در ذهن خود داشته باشند.
ثالثاً علویان بر اثر مخالفتی که با مأمون داشتند، از احترامی برخوردار بودند و جایگاهی در میان مردم داشتند.
رابعاً ایرانیان در نزد مأمون و حکومتش دارای جایگاه بودند، برای نمونه مادر و وزیر مأمون از ایرانیان بودند.
خامساً خود امام (علیه السلام) خطر بسیار بسیار بزرگی بود که مأمون را تهدید می کرد.
اما چه…؟!
مأمون با ولیعهد کردن امام (علیه السلام) این مشکلات را رفع نمود! چرا که اولاً جلوی شورش های علویان بر علیه مأمون را گرفت زیرا علویان پیرو امام بودند و در صورتی که دوباره شورشی انجام می گرفت، شورش بر علیه امام بود.
ثانیاً مأمون رفتار های زننده و خشن خود را که در ماجرای قتل امین و… انجام داده بود را با ولایتعهدی امام، شرعیت بخشید.
ثالثاً احترام علویان که به دلیل مخالفت با حکومت داشتند، با حکومتی شدن امام (علیه السلام) از بین رفت.
رابعاً با ولایتعهدی امام که از اعراب بود، اعتماد اعراب را جلب نمود.
خامساً خود امام که خطری بسیار بسیار بزرگ برای مأمون به حساب می آمد، با ولایتعهدی در تسلط مأمون در آمد.
در واقع مأمون با حیله ای که به کار برد(ولایتعهدی) تمامی این مشکلات را به یکباره رفع نمود و باعث پیشرفتش گردید.
اما امام چرا ولایت عهدی را پذیرفت؟!
اما اشکال مهمتر اینجاست که اگر ولایتعهدی امام، به نفع مأمون تمام می شد، پس چرا امام این خدمت و کمک را به مأمون کرد؟!
در اینجا باید بیان کرد که اولاً امام این مسئولیت را قبول ننمود چرا که در همان ابتدا نیز بیان شد، که مأمون امام را به مرگ تهدید نمود.
ثانیاً امام با قبول نکردن این مسئولیت، جان خویش و هواداران و شیعیان را به خطر می انداخت.
و ثالثاً اینکه امام با ابزار ولایتعهدی می توانست اموری را انجام دهد که بدون آن نمی توانست که نمونه آن مناظرات امام، همانند مناظره امام و جاثلیق است، که بیان این موارد مناسب برای این پست نیست و مطلبی منحصر به فرد در این باره منتشر خواهد شد، انشاء الله.
موضوع ولایتعهدی دارای مطالب و پژوهش های بسیار گسترده تری است که این پست شناخت اجمالی بر ولایتعهدی امام رضا (علیه السلام) بود، و انشاء الله به مرور زمان کاملتر خواهد گشت.
امیدوارم این پست برای شما قابل استفاده بوده باشد. در انتهای همین صفحه منتظر دیدگاه شما هستم.
موفق و پیروز باشید
[1] الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج2، ص259
[2] عيون أخبار الرضا، ج2، ص218
[3] عيون أخبار الرضا، ج2، ص217
[4] الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج2، ص260
[5] علل الشرائع، ج1، ص238
[6] الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج2، ص259 و 300
- شهریور 14, 1403
- برچسب ندارد