منبع: نهج البلاغه

نهج البلاغه، ح8

خَالِطُوا اَلنَّاسَ مُخَالَطَةً إِنْ مِتُّمْ مَعَهَا بَكَوْا عَلَيْكُمْ وَ إِنْ عِشْتُمْ حَنُّوا إِلَيْكُمْ.

با مردم آنگونه رفت و آمد کنید که اگر مردید بر شما بگریند و اگر زنده بودید نسبت به شما مشتاق باشند.

نهج البلاغه، ح8

إِذَا أَقْبَلَتِ اَلدُّنْيَا عَلَى أَحَدٍ أَعَارَتْهُ مَحَاسِنَ غَيْرِهِ وَ إِذَا أَدْبَرَتْ عَنْهُ سَلَبَتْهُ مَحَاسِنَ نَفْسِهِ.

هنگامی که دنیا به کسی روی آورد، نیکوئی های دیگران را به او عاریه می دهد و هنگامی که دنیا به او پشت کرد، نیکوئی های خودش را نیز می گیرد.

نهج البلاغه، ح8

اِعْجَبُوا لِهَذَا اَلْإِنْسَانِ يَنْظُرُ بِشَحْمٍ وَ يَتَكَلَّمُ بِلَحْمٍ وَ يَسْمَعُ بِعَظْمٍ وَ يَتَنَفَّسُ مِنْ خَرْمٍ.

به شگفت آیید از این انسان که با پیهی(چربی) می بیند و با گوشتی سخن می گوید و با استخوانی می شنود و از شکافی نفس می کشد.

نهج البلاغه، ح7

اَلصَّدَقَةُ دَوَاءٌ مُنْجِحٌ وَ أَعْمَالُ اَلْعِبَادِ فِي عَاجِلِهِمْ نُصْبُ أَعْيُنِهِمْ فِي آجَالِهِمْ.

صدقه دارویی سودمند است و اعمال بندگان در حالشان برابر چشمانشان در آینده شان است.

نهج البلاغه، ح6

صَدْرُ اَلْعَاقِلِ صُنْدُوقُ سِرِّهِ وَ اَلْبَشَاشَةُ حِبَالَةُ اَلْمَوَدَّةِ وَ اَلاِحْتِمَالُ قَبْرُ اَلْعُيُوبِ وَ رُوِيَ أَنَّهُ قَالَ فِي اَلْعِبَارَةِ عَنْ هَذَا اَلْمَعْنَى أَيْضاً اَلْمَسالَمَةُ[المَسأَلَةُ] خِبَاءُ اَلْعُيُوبِ وَ مَنْ رَضِيَ عَنْ نَفْسِهِ كَثُرَ اَلسَّاخِطُ عَلَيْهِ.

سینه خردمند، صندوق راز اوست؛ و خوشرویی، دام محبت است؛ و تحمل و بردباری، قبر عیب هاست؛ و صلح و آشتی(یا در برخی نسخ پرسش)، پنهان کننده عیب هاست؛ و آنکه از خود راضی گردد، دشمن بر او زیاد شود.

نهج البلاغه، ح5

الْعِلْمُ وِرَاثَةٌ كَرِيمَةٌ وَ الْآدَابُ حُلَلٌ مُجَدَّدَةٌ وَ الْفِكْرُ مِرْآةٌ صَافِيَة.

دانش، میراثی بزرگ است؛ و آداب، زینت هایی نو است، و اندیشه، آینه ای صاف و پاکیزه است.

نهج البلاغه، ح4

اَلْعَجْزُ آفَةٌ وَ اَلصَّبْرُ شُجَاعَةٌ وَ اَلزُّهْدُ ثَرْوَةٌ وَ اَلْوَرَعُ جُنَّةٌ وَ نِعْمَ اَلْقَرِينُ اَلرِّضَى.

ناتوانی، آفت است؛ و صبر، شجاعت است؛ و زهد، ثروت است؛ و ورع، سپر است؛ و رضایت[از خداوند]، همنشین خوبی است.

اَلْبُخْلُ عَارٌ وَ اَلْجُبْنُ مَنْقَصَةٌ وَ اَلْفَقْرُ يُخْرِسُ اَلْفَطِنَ عَنْ حُجَّتِهِ وَ اَلْمُقِلُّ غَرِيبٌ فِي بَلْدَتِهِ.

بخل، ننگ است، و ترس، کاستی است، و تهی دستی، زیرک را از (به زبان آوردن) دلیلش لال می کند، و فقیر، در شهر خود بیگانه است.

نهج البلاغه، ح1

کُنْ فِي اَلْفِتْنَةِ كَابْنِ اَللَّبُونِ لاَ ظَهْرٌ فَيُرْكَبَ وَ لاَ ضَرْعٌ فَيُحْلَبَ.

در فتنه همانند بچه شتر باش، نه کمری دارد که که از او سواری گرفته شود و نه پستانی دارد که دوشیده شود.

با این کار از حساب خود خارج خواهید شد!

[dm-logout]

خطا: ویژه کاربران!

این قابلیت ویژه کاربران فانوس می باشد. برای استفاده، از طریق دکمه زیر در فانوس ثبت نام یا وارد شود. پس از آن استفاده از این قابلیت ممکن خواهد شد.